زندگی با یاد خدا
امید کاری را دارم اما سالهاست منتظر شنبه ای هستم که آن را شروع کنم همه منتظرند حتی شما دوست عزیز این بار بگو فردا حتما نه شنبه احتمالا پنج شنبه 30 مرداد 1393برچسب:, :: 22:53 :: نويسنده : مینا
دنیایم زیباست گرچه در آن بدی هست ,غم هست ,گریه هست اما خدا هم هست . دنیام زیباست چون در آن خوبی هست ,شادی هست ,خنده هست و خدا هم هست. دنیایم زیباست چون در آن دلم تنگ نمی شود ,یعنی نمی تواند تنگ باشد چون خدا که بزرگ است در آن است . دنیایم زیباست چون در آن از هیچ چیز نمی ترسم, یعنی چیزی وجود ندارد که از آن بترسم چون خدا دستانم را محکم گرفته است. دنیایم زیباست زیرا هیچ کجای آن من تنها نیستم, چگونه می توانم تنها بشم وقتی که خدا از رگ گردن به من نزدیک تر است؟ دنیایم زیباست چون در آن کسی هست که آن قدر مرا دوست دارد که صد و بیست و چهار هزار نفر را برای هدایت من به زمین فرستاد. آری دنیایم زیبایی دارم چون در آن خدایی دارم که بهترین است دنیای شما چگونه است؟ چهار شنبه 29 مرداد 1393برچسب:, :: 21:7 :: نويسنده : مینا
_سلام خورشید ,دلم برایت تنگ شده بود. زیر ابر ها خیلی زیبا بود که به آنجا رفته بودی . _آنجا خیلی روشن بود. _تو هم به دنبال روشنی می گردی ؟تو که خود دنیا را روشن کرده ای؟ _دیگر نمی توانم دیگر توان ایستادگی در مقابل تاریکی را ندارم. _اما تو که از تاریکی بزرگتری ,قوی تری ,بهتری... _نه تاریکی بزرگ است اما فقط دیده نمیشود. _چگونه؟ من که تاریکی را می بینم. _تو فقط چیزی را می بینی که نور را پنهان کرده است مثل یک ,سایه _سایه هم دیده می شود. _تو بدی را می بینی ؟این همان سایه ایست که دنیا را پر کرده است ,دنیا را تاریک کرده است ,این همان چیزیست که روی مغز انسان ها سایه انداخته و آن ها خدا را فراموش کرده اند, دیگر کسی مانند گذشته به فکر خدا نیست ,دیگر هیچ کس در بین نمازش به فکر خدا نیست ,همه از تنهایی خودشان می گویند اما خدا هم تنهاست خیلی تنها, تنها تر از چیزی که در فکرت بگنجد اگر ببینی که کسی را که دوستش داری فراموشت کرده است ناراحت نمی شوی خدا همه ی انسان ها را دوست دارد و همه او را فراموش کرده اند انسان ها خدا را غمگین کرده اند. _چگونه خدا را شاد کنم؟ _فقط بگو خدا جونم دوستت دارم. کسی این مطلبو خونده و واقعا خدا رو دوست داره از ته قلب بگه خدا جون دوستت دارم.
سه شنبه 28 مرداد 1393برچسب:, :: 18:44 :: نويسنده : مینا
جایی که نور نباشد تاریکیست جایی که گرما نباشد سرماست جایی که پیروزی نباشد شکست است تاریکی, دروغ است سرما ,دروغ است و ,شکست هم دروغ است دو شنبه 27 مرداد 1393برچسب:, :: 16:11 :: نويسنده : مینا
انسان ها خیلی عجیبند تا زمانی که خورشید هست آرزوی باران می کنند و وقتی باران می بارد آرزوی خورشید را دو شنبه 27 مرداد 1393برچسب:, :: 16:2 :: نويسنده : مینا
روز ها می گذرد نفس می اید می رود قلب هم می تپد لب ها می خندند و زندگی جاریست اما روزی زندگی می ایستد قلب ساکن می شود نفس ,حبس و تمام به همین آسانی پایان نزدیک است خیلی نزدیک اما هنوز زندگی جاریست پس بجنب و سریع تر حرکت کن یک شنبه 26 مرداد 1393برچسب:, :: 22:11 :: نويسنده : مینا
دانه های کوچک ستاره یکی یکی بر روی زمین می افتادند و فرار می کردند نمی دانستم به کجا می روتد دنبالشان رفتم تا بدانم که چرا به اینجا آمده اند چرا آسمان مهربان را رها کرده اند و به اینجا آمده اند. ستاره ها به طرف خانه ای رفتند خانه ای کوچک و خراب اما گرم یک ستاره به درون خانه رفت و بقیه به راه افتادند نوری از دور دیده می شد که نور چراغ قرمز بود کودکی با یک دسته گل پشت ماشینی ایستاده بود و گریه می کرد کنار او رفتم و اشکش را پاک کردم هوا خیلی سرد بود اما اشک های او گرم گرم بود ستاره ها رفتند و من هم همراه آنها رفتم اما یک ستاره در کنار کودک باقی ماند . من و ستاره ها همین طور میرفتیم و انسان های زیادی را میدیدیم تا این که فقط یک ستاره باقی ماند از او دلیل آمدنشان به زمین را پرسیدم و او گفت:(( همه جا سرد است سردی قلب مردم همه جا را سرد کرده است حتی آسمان را اما قلب هایی هم هستند که گرمند و می توانند دنیا را گرم کنند ستاره ها آمدند تا گرما را از آنها بگیرند و به تمام دنیا ببرند قلب آن هایی که هنوز هم محبت را می فهمند قلب آنهایی که فراموشی را نمی فهمند قلب آن هایی که با خنده ی دیگران می خندند و با گریه ی آن ها گریه میکنند هنوز هم گرم است .)) ومن هم گفتم:((انسان هایی هم هستند که که شاید دستشان سرد باشد ولی قلبشان گرم است خیلی گرم.شاید بتوان دنیا را هم مانند قلب آنها گرم کرد .)) شنبه 25 مرداد 1393برچسب:, :: 12:4 :: نويسنده : مینا
خدایا آن خودکاری را که مانند بازی های کودکی مان روی زمین میکوبی تا راهمان را گم نکنیم در رسیدن به آرزو ها محکم تر بکوب تا به یاد بیاوریم شکرت کنیم جمعه 24 مرداد 1393برچسب:, :: 16:11 :: نويسنده : مینا
وقتی که به آسمان خیره می شوم گویی که بر روی ابر ها به پرواز در آمده ام گویی که پرواز می کنم بالا و بالاتر تا به خورشید برسم و او را در آغوش بگیرم و باز گردم بر روی بال پرندگان بازگردم ,همراه باران باز گردم تا یاد بگیرم که چگونه بر روی زمین پرواز کنم, چگونه با پاهایم پرواز کنم, چگونه بدون بال پرواز کنم و بدوم تا به رویاهایم برسم و در آغوش بکشم خوشی هایم را و فراموش نکنم که خوشی هست حتی این پایین, بر روی زمین پنج شنبه 2 مرداد 1393برچسب:, :: 14:19 :: نويسنده : مینا
دلم تنگ است, تنگ روز هایی که شاد می خندیدم, روز هایی که آسمان در مشتم بود, دریا در قلبم بود, خورشید در چشم هایم بود, شاید نام آن روز ها کودکی باشد اما آن روز ها حسابی بزرگ بود ,قلبم بزرگ بود, روحم بزرگ بود, دنیا بزرگ بود. آری ,دلم تنگ است ,تنگ ستاره هایی که روزی با آن ها حرف می زدم اما حالا باید آن ها را در زیر ابر های سیاه جست و جو کنم شاید چون دنیا سیاه شده است ,خیلی سیاه و من در رویاهایم به دنبال سفیدی می گردم حتی به اندازه ی نقطه ای کوچک شاید آن نقطه مانند کودکی هایم بزرگ باشد خیلی بزرگ . و من هم چنان می گردم شاید این باشد معنای واقعی امید. دلم تنگ دنیای پر از امید است. چهار شنبه 1 مرداد 1393برچسب:, :: 12:38 :: نويسنده : مینا
درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید پیوندهای روزانه پيوندها
تبادل لینک
هوشمند نويسندگان
|
||||||||||||||||
|